گزارشی از شلیک اشتباه موشک شوروی به یک هواپیمای مسافربری
.
.
.
پنجشنبه بیست و هشتم می 1987، عصرِ بهاریِ میدان موسکو، در هوایی که عموم مردم فقط یک پیراهن نازک پوشیده بودند، همه چیز آرام و عادی به نظر می رسید. معدودی گردشگر خارجی اطراف آرامگاه لنین پرسه می زدند. ناگهان صدای ویزویز یک هواپیمای ملخیِ کوچک، تعجب همگان را برانگیخت. در اتحاد شوروی هیچ هواپیمای خصوصی ای وجود نداشت و به همین دلیل هواپیمای سفیدِ ملخی، موجب تعجب عمومی شده بود. هواپیمای معیوب، بعد از برخورد با یک مانع به زمین اصابت کرد و تقریبا وسط میدان سرخ متوقف شد. آن هم در سیصدمتری دفترکار میخائیل گورباچف، دبیرکل حزب کمونیست شوروی!
مردم فکر می کردند این اتفاق باید یک نمایش باشد. نیروهای امنیتی به هواپیما نزدیک شدند اما هیچ کاری نکردند. خلبان از هواپیمایش پیاده شد و خودش را ماتیاس روست معرفی کرد. او گفت کارمند یک بانک در آلمان غربی است. هدفش از آمدن به موسکو دیدار با گورباچف و انجام عملیات صلح است! مردم دور خلبان نوزده ساله حلقه زدند و از او امضا می گرفتند. چهل و پنج دقیقه از این ماجرای گیج کننده گذشت تا پلیس ها آمدند و خلبان را با خودشان بردند.
ماجراجویی ماتیاس روست از این قرار بود. او سیزدهم می 1987یک هواپیمای شخصی از هامبورگ اجاره کرد و با آن به نروژ رفت. از آنجا هم راهی فنلاند شد. درحالیکه به برج پرواز فنلاند گفته بود عازم سوئد است، مسیرش را به سمت شرق تغییر داد. هواپیمای ماتیاس در ساعت 14:30 همان روز، به محض عبور از منطقه مرزی استونی- فنلاند شناسایی شد؛ اما سپس به کمک سلسله ای از اتفاقات عجیب و اشتباهات بی سابقه، یکی از خفت بارترین آبروریزی های تاریخ را برای نیروهای نظامی شوروی به ارمغان آورد! او که همچنان به سمت آسمان موسکو درحال تاختن بود، از سمت نیروی هوایی شوروی، یک هواپیمای ورزشی سبک و بی خطر تشخیص داده شد. فرماندهان تصمیم گیرنده در مورد این هواپیمای سبک، به دلایلی که در ادامه همین نوشته ذکر میکنم، از شلیک مستقیم به آن خودداری کردند. در ادامه، دو جتِ رهگیری ارسال شد تا هواپیمای موردنظر را که بصورت غیرقانونی وارد آسمان کشور شده بود، شناسایی کنند. اما آن جت های رهگیری در بین ابرهای آسمان، سوژه موردنظر را گم کردند.
سپس هواپیمای ملخی ماتیاس که هر لحظه به آسمان موسکو نزدیک تر میشد، چندین و چند بار دیگر هم توسط نیروی هوایی ارتش شوروی شناسایی شد. هربار با عناوین و اسامی مختلف، هواپیمای ماتیاس را شناسایی میکردند. یکبار به عنوان بالون اداره هواشناسی، بار دیگر دسته ای از پرندگان مهاجر و در آخر هم بعنوان جسم پرنده مشکوک! درحالیکه این جسم پرنده تنها بیست دقیقه با موسکو فاصله داشت، رادارهای نیروی هوایی موسکو بدلیل تعمیرات دوره ای، چند دقیقه خاموش بودند.
در نهایت ماتیاس روست، هواپیمایش را با خیال راحت در میدان سرخ و در جوار دیوار کرملین بر زمین نشاند. او بیشتر از ششصد کیلومتر بر فراز خاک ابرقدرت جهان پرواز کرده بود و بدون هیچ چالشی در جوار مقر حکومت شوروی توانست بر زمین بنشیند. میخائیل گورباچف، پیشوای شوروی همزمان با این اتفاق خفت بار، در برلین شرقی به سر می برد. وقتی از ماجرا باخبر شد نتوانست عصبانیتش را کنترل کند و مقامات ارتش دوروبرش را به شدت مواخذه کرد. او گفت به فرماندهان ارتش مشکوک است چرا که آن ها با کنترل تسلیحات و کاهش بودجه های نظامی مخالف بودند و عامدانه اجازه فرود هواپیما را در میدان سرخ موسکو داده اند. او فرمانده نظامی دفاع از موسکو را خطاب قرار داد و به تمسخر گفت : “این هواپیما دو ونیم ساعت در آسمان کشورمان پرواز کرده است اما شما زمانی از حضور آن مطلع شدید که پلیس رانندگی به شما گزارش داده است” سپس به وزیر دفاع کشور رو کرد و گفت :” اگر من بجای شما بودم بلافاصله استعفا میدادم”. وزیر دفاع از جا برخاست، سلام نظامی داد و درجا استعفا کرد. بعد آن روز کابوس بار برای شوروی، بیش از صدوپنجاه افسر دیگر هم برکنار شدند و برخی از آن ها را در دادگاه محاکمه کردند. گورباچف از این فرصت استفاده کرد تا آن دسته از فرماندهان ارتش که مخالف با برنامه اصلاحات او بودند برکنار کند. به این طریق گورباچف حتی در بین نظامیان باسابقه ارتش شوروی حتی منفورتر از قبل شد!
اما واقعا چه عاملی به ماتیاس روست کمک کرد تا چنین رسوایی بزرگی برای ابرقدرت جهان رقم بزند؟ آیا او واقعا یک جوان ساده نوزده ساله بود که تنها بواسطه یک هواپیمای کوچک ملخی چنین اقدام مبهوت کننده ای انجام داد؟ اصل ماجرا به سال ها پیش بازمی گردد. زمانی که اتفاقی شبیه به بحران موشکی کوبا درحال رخ دادن بود. ژانویه 1983، در اتاق فکر کرملین، اغلب اعضای کادر رهبری شوروی قانع شده بودند که ایالات متحده و اعضای پیمان ناتو در آینده ای نزدیک، قصد دارند یک حمله اتمی غافلگیرانه به شوروی انجام دهند. دلیل این ادعای عجیب را فقط یوری آندره پوف، پیشوای شوروی، می دانست. آندره پوف عمیقا درگیر یک تئوری توطئه بود. تئوری حمله اتمی آمریکا به شوروی! مجموعه ای از حوادث و سرنخ های غلط، آندره پوف را به این نتیجه رسانده بود که آمریکا درحال تدارک حمله به شوروی است. او که قبل از تکیه زدن بر صندلی دبیرکلی حزب، به مدت دو دهه رئیس کا گ ب ( سازمان امنیت و اطلاعات اتحاد شوروی) بود، در طراحی تئوری های توطئه و پروبال دادن به آن ها مهارت ویژه ای داشت. او حتی در اواخر دوران ریاستش در کا گ ب، شدیدا تلاش میکرد مقامات حزب را قانع کند، توطئه حمله قریب الوقوع آمریکا به شوروی بسیار محتمل است.
وقتی آندره پوف به دبیرکلی حزب کمونیست رسید، یک عملیات جاسوسی بسیار گسترده و پرهزینه به راه انداخت. عملیات رایان که گفته می شود بزرگترین عملیات جاسوسی شوروی در زمان صلح بوده است. هدف از عملیات رایان این بود که صحت و سقم حمله احتمالی آمریکا به شوروی را بررسی کند. از طرف دیگر آندره پوف جلسه ای محرمانه با روسای احزاب کمونیستِ همه کشورهای عضو پیمان ورشو تشکیل داد و به آن ها گوشزد کرد که روابط بین شوروی و آمریکا به پایین ترین سطح خود رسیده است. همه این اتفاقات درحالی رخ می داد که در کاخ سفید واشنگتن هیچ کس هیچ خبری از ترس و وحشتی که تمام اردوگاه سوسیالیسم را فرا گرفته بود، نداشت. رونالد ریگان، رئیس جمهور آمریکا در هشتم مارس 1983، آن سخنرانی تاریخی خود را در ایالت فلوریدا ایراد کرد که اتحاد شوروی را ” امپراطوری شیطان” قلمداد کرده بود. او با این لفظ، بدون اینکه خواسته باشد بر تمام حساسیت های موجود در موسکو دامن زد! مقامات ارتش شوروی در پاسخ به این اظهارات تند ریگان، یک مانور نظامی بزرگ ترتیب دادند. کمتر از یکماه بعد، ایالات متحده آمریکا نیز به این مانور نظامی شوروی واکنش نشان داد. این واکنش، بزرگترین مانور نظامی آمریکا در اقیانوس های اطراف شوروی بود. همین طور به مقدار تنش های سیاسی و نظامی افزوده میشد؛ آمریکا و شوروی هیچ کدام از این رقابت و شاخ و شانه کشیدن برای هم عقب نمی ماندند!
تا اینکه اول سپتامبر 1983، ارتش شوروی مرتکب یکی از مرگبارترین اشتباهاتش شد. سرگرد گنادی اوسیپوویچ، خلبان باتجربه نیروی هوایی ارتش شوروی بود که در سپیده دم همان روز، سوار بر هواپیمای رهگیری خود، موسوم به سوخوی پانزده، شد تا به جزیره ساخالین برود. جزیره ساخالین در دریای اُختسک، نقطه ای دور افتاده در مرز شرقی روسیه بود. به اوسیپوویچ دستور داده شد تا رد یک هواپیمای جاسوسی آمریکایی را در آسمان شوروی جستجو کند. این هواپیما که به اشتباه گمان می رفت برای انجام یک عملیات جاسوسی، به طور غیرقانونی وارد مرزهای شوروی شده است، در واقع یک هواپیمای مسافربری بوئینگ 747 حامل 240 مسافر و 29 خدمه، از نیویورک عازم سئول بود. خلبان هواپیمای مسافربری بوئینگ، اصلا خبر نداشت که به اشتباه، حدود سیصد مایل تغییر مسیر داده است و وارد آسمان ممنوعه شوروی شده بود. او گمان میکرد در آب های بین المللی و در صدمایلی ساحل شمالی ژاپن به سر می برد. اما تصوراتش کاملا اشتباه بود. در واقع هواپیمای بوئینگِ او تحت رصد پایگاه هوایی شوروی قرار گرفته بود و بعنوان یک هواپیمای جاسوسی متجاوز، تنها چند دقیقه تا نابودی کامل فاصله داشت.
اوسپیوویچ سوار بر هواپیمای سوخوی پانزده، فرصت کمی برای پرواز داشت. زیرا نیروی هوایی شوروی عامدا، مخزنِ سوخت هواپیماهای رهگیری را نیمه پر می گذاشت تا خلبان ها نتوانند به یک کشور خارجی فرار کنند! سابقا پیش آمده بود خلبان های ارتش شوروی، با هواپیمای خود از مرزهای کشور خارج میشدن و در یک کشور همسایه درخواست پناهندگی می کردند. مخزن هواپیمای سوخوی اوسپیوویچ، سوخت کافی تنها به اندازه چهل و پنج دقیقه پرواز را داشت. او باید در همین چهل و پنج دقیقه وضعیت موجود را می سنجید، ماموریتش را به انجام می رساند و در پایگاه هوایی شوروی فرود می آمد. به او دستور داده شده بود به هواپیمای متجاوز اعلام کند که مرزهای قانونی شوروی رد کرده است. او همین کار را کرد. چندین بار با روشن و خاموش کردن چراغ های هواپیمایش، و حتی با شلیک چند گلوله جنگی به آسمان، خواست به هدف خود هشدار بدهد که حریم هوایی شوروی را نقض کرده است. اما هواپیمای مسافری بری بوئینگ به تمام این هشدارها توجهی نداشت. خلبان این هواپیما، سوخوی کوچک اوسیپوویچ را در بین ابرهای آسمان ندیده بود. از طرف دیگر اوسیپوویچ نیز وقتی پنجره های کوچک و پرتعداد هواپیمای بوئینگ را دید، به شک افتاد. هیچ هواپیمای جاسوسی چنین پنجره هایی نداشت و به این اندازه بزرگ نبود. اما او از فرصت کافی برای بررسی بیشتر اوضاع برخوردار نبود. هرچه بیشتر می گذشت، ژنرال های روی زمینِ شوروی، بیشتر به این نتیجه می رسیدند که هواپیمای هدف، یک هواپیمای جاسوسی متجاوز است. سرانجام در ساعت 6:21 دقیقه صبح، ژنرال آناتولی کورناکوف، فرمانده دفاع هوایی جزیره ساخالین، فرمان خود را به اوسیپوویچ صادر کرد: ” هدف، مرز کشور را نقض کرده است. نابودش کن”.
اوسیپوویچ به پشت هواپیمای بوئینگ چرخید، وقتی به فاصله پنج مایلی آن رسید، دکمه پرتاب موشک را زد. موشک به هواپیمای بوئینگ برخورد کرد و حدودا بعد از سی ثانیه، شعله های آتش برافروخته شد. هواپیما با همه سرنشینانش به درون اقیانوس سقوط کرد. اوسیپوویچ هم به گمان اینکه یک هواپیمای جاسوسی را سرنگون کرده است، به پایگاه هوایی خود بازگشت. ژنرال های نیروی هوایی در جزیره ساخالین تصور می کردند اگر به هواپیمای متجاوز، اجازه بدهند بدون دریافت هیچ پاسخی از مرزهای شوروی خارج شود، مورد بازخواست روسای خود قرار می گیرند. بنابراین تصمیم به نابودی هواپیمایی گرفتند که بزرگترین رسوایی تاریخ ارتش سرخ را رقم زد. هشت سامانه ردیابی از یازده سامانه ردیابی نیروی هوایی ارتش شوروی در جزیره ساخالین، نتوانسته بود تشخیص درستی از وضعیت داشته باشد. ژنرال های جزیره ای که کمتر کسی اسم آن را شنیده بود، ناگهان به سرخط اول خبرها رسید. هواپیمای کره ای بوئینگ 747، توسط موشک حرارت یاب R98 شوروی سرنگون شد. اتحاد شوروی مسئول قتل 270 غیرنظامی بود!
البته مقامات شوروی در ابتدا زیر بار چنین مسئولیتی نرفتند. مارشال استینوف، وزیر دفاع شوروی در جلسه محرمانه حزب، به دروغ اعلام کرد که هواپیمای کره ای بدون چراغ های هشدار پرواز می کرد. او می گفت هرکشوری موظف است اجازه ندهد یک هواپیمای خارجی بر فراز سرزمینش پرواز کند. اصرار اوستینوف بر این بود که اتحاد شوروی هرگز مسئولیت چنین حادثه ای را قبول نکند و پرتاب موشک را به کلی منکر شد. آندری گرومیکو، وزیر خارجه و کنستانتین چرننکو، رئیس جلسه با او هم نظر بودند. آندره پوف به دلیل کسالت در این جلسه حضور نداشت. اما میخائیل گورباچف، عضو جوان تر حزب و جانشین احتمالی آندره پوف نظری متفاوت داشت. او گفت هواپیمای کره ای نزدیک به دو ساعت در آسمان های شوروی پرواز کرده است. بعید است که از آمریکایی ها از چنین حادثه ای بی خبر باشند. حتی ممکن است آن ها عمدا هواپیمای مسافربری را وارد مرزهای شوروی کرده باشند تا با یک تحریک آفرینی، ما را دچار یک چالش کنند. او معتقد بود باید تصمیم دقیق تری گرفته شود.
خلاصه دستگاه پروپاگاندای شوروی، شب و روز همه تلاشش را میکرد تا آبروی رفته از ابرقدرت شرق را احیا کند. آندره پوف، تا سه هفته همچنان در رسانه ها تاکید میکرد، اتحاد شوروی هیچ نقشی در سقوط هواپیمای بوئینگ نداشته است. در طرف دیگر اما ریگان، این اتفاق را یک اقدام بربرصفتانه توصیف کرد. اقدامی برآمده از کشوری که حقوق فردی و ارزش های زندگی را نقض می کند.
اما در واقعیت عاملی که منجر به چنین فاجعه ای شد، مه و غبار ناشی از جنگ سرد بود. مه و غباری که هرگز اجازه نمیداد سران شوروی واقعیت های پشت آن را ببینند. آن ها به بیماری سوءظن دچار بودند و هر اقدام تحریک آمیز از سوی غرب را تهدیدی به معنای جنگ تعبیر می کردند؛ خود را به تک و تا می انداختند تا مبادا مرزها و فرامرزهای سوسیالیستی شان از دست برود. همه آن 270 انسان بی گناه، قربانی همین سوظن شدند. آن هایی که خودشان را برای قدم زدن در خیابان های سئول آماده کرده بودند اما در عوض در آب های اطراف ساخالین آرمیدند. بعد از این اشتباه مرگبار، مقامات شوروی چنان یکه خوردند که دیگر به همه امکانات دفاعی خود مخصوصا در نیروی هوایی شک کردند. چهارسال بعد با چنین تجربه ای از یک شلیک اشتباه، دیگر چه کسی جرئت داشت به هواپیمای ملخی ماتیاس روست شلیک کند! بنابراین او براحتی، حتی راحت تر از پرواز دسته ای از پرنده های مهاجر، ششصد کلیومتر در آسمان شوروی تاخت و نهایتا در مرکز قدرت آن فرونشست. این اقتدار و کارایی همان ابرقدرتی بود که یک هواپیمای مسافربری را مورد اصابت قرار داده بود اما به یک هواپیمای ملخی اجازه نشستن در میدان سرخ موسکو را داد!
با آرزوی روزهای روشن
مسعود فهیمی، دی ماه 1401