آیا ولادیمیر پوتین در فکر احیای اقتدار گذشته شوروی به روسیه است؟
.
.
.
افسر سابق سازمان کا گ ب، دومین و چهارمین رئیس جمهور روسیه ، ولادیمیر پوتین امروز نشان داده که اقتدارگرایی و توسعه طلبی اش بیشتر از هر زمان دیگری گسترده شده است.
پوتین نخستین کسی بود کشورش را از یک منجلاب تاریخی بزرگ نجات داد و بکمک زیرساخت های عظیم این کشور، جمهوری روسیه را به صف ابرقدرت های جهان بازگرداند. پیش از پوتین، در زمان بوریس یلتسین اولین رئیس جمهور تاریخ روسیه، اوضاع این کشور تعریف چندانی نداشت. وضعیت نابسامانی که یلتسین را به کناره گیری وادار کرد. درست زمانی که روس ها، بخاطر سال ها رکود اقتصادی کشورشان، امید به آینده را از دست داده بودند، ولادیمیر پوتین با زیرکی وارد صحنه شد و با کارکشتگی و تجربه ای که از قبل کسب کرده بود، پهناورترین کشور جهان را به مسیر رشد و توسعه بازگرداند. اینطور شد که به یکباره، مردی با قد کوتاه، چشمانی ریز و موهای بور، قدرت و محبوبیت بالایی در روسیه پیدا کرد و امروز رسید به جایی که می گویند بانفوذترین و قدرتمندترین شخصیت سیاسی در سراسر جهان است.
اما مردِ قدرتمندِ قرن بیست و یک، گویا با گذشته اش هنوز کنار نیامده است. گذشته ای که شاید او بارها در آن به شکوه کشور سابقش، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بالیده باشد. کشوری که او رشد سیاسی اش را در زمین آن آغاز کرد. کشوری که پوتینِ قدرتمندِ تاریخ را تحویل روسیه داد.
نقل قول معروفی از پوتین وجود دارد که می گویند : ” هرکس بخاطر سقوط شوروی افسوس نخورده باشد، قطعا از احساسات انسانی بی بهره بوده و هرکس به دنبال احیای شوروی باشد، قطعا از خرد انسانی بی نصیب مانده است”
اما شاید همین احساسات انسانی، امروز پوتین را از عقلانیت دور کرده باشد. احساساتی که نمی گذارد او از گذشته کشورش فاصله بگیرد. او هرگز نتوانسته حس میهن پرستی و احساس قلبی اش نسبت به روس هایی که امروز خارج از مرزهای روسیه زندگی می کنند، نادیده بگیرد و به گفته خودش حفاظت از همه روس ها حتی خارج از مرزهای روسیه را وظیفه خود می داند. مهم ترین اظهارنظر در مورد فروپاشی شوروی برمی گردد به سخنرانی اش در سال 2005 که گفته بود سقوط اتحاد شوروی یک فاجعه ژئوپولیتیک و یک درام تاریخی بود که میلیون ها نفر از هم وطنان ما را که امروز در خارج از روسیه زندگی می کنند، از ما جدا کرد.
اما میهن پرستی پوتین شاید یک بهانه و پوشش برای توسعه طلبی اش باشد. چرا که بارها مشاهده شده او حتی در نقاطی که در آن پایگاه مردمی ندارد هم به دنبال توسعه نفوذ خودش بوده است. نقطه اوج این قضیه زمانی اتفاق افتاد که پوتین در پی بحران اوکراین در سال 2014، شبه جزیره کریمه را به روسیه ضمیمه کرد. البته همه پرسی ها نشان میداد اهالی کریمه پیرو پوتین هستند و اینطور برداشت میشد که غائله اوکراین با پیوستن کریمه به روسیه خوابیده باشد اما افسوس که رئیس جمهور هفتاد ساله به این مقدار هم راضی نشد. او همیشه از جانب اوکراین احساس خطر میکرد بخصوص از زمانی که غرب گرایان در این کشور قدرت را به دست گرفتند. گذشته از این، او همیشه اوکراین را از لحاظ تاریخی بخشی از روسیه میدانست. قبل از فروپاشی شوروی، بجز سالهایی اندک، سرزمین اوکراین بخشی از خاک روسیه بوده و بسیاری از مردم این کشور روس تبارانی هستند که با گذشتن حدود سی سال از تجزیه شوروی، هنوز هم اشتراکات فرهنگی و نژادی زیادی با روسیه دارند.
با این وجود اوکراینی ها از سمت روس ها کم مصیبت نکشیده اند. قطحی دست ساز دهه سی میلادی توسط استالین، فاجعه ای هولناک بنام هولودومور را ساخت که در آن حداقل پنج میلیون اوکراینی جان خود را از دست دادند. انزجار اوکراینی ها از روس ها به حدی رسید که وقتی ارتش آلمان نازی در جنگ جهانی دوم به قصد فتح موسکو عازم سرزمین یخ شد و از مسیر کیف میگذشت، بسیاری از اوکراینی ها با آن ها دوشادوش شدند تا کمر حکومت کمونیستی روسیه را بشکنند. اما در عوض کمونیست ها، کمر آن ها و آلمانی ها را یکجا شکستند! وقتی اوکراین از وجود آلمانی ها پاکسازی شد، سازمان اطلاعاتی شوروی وارد عمل شد تا همه خیانتکاران اوکراینی را به سزای عمل خود برساند. حتی آن هایی که خیانت نکرده بودند و فقط قصد خیانت داشتند! بازهم یک نسل کشی بزرگ توسط روس ها در اوکراین به راه افتاد که در آن هزاران اوکراینی به بهانه های مختلف در اعدام های سیاسی جان خود را از دست دادند یا به اردوگاه های کار اجباری رهسپار شدند.
همه این مسائل گذشت و اوکراینی ها و روس ها با وجود همه نفرت ها و همبستگی هایی که داشتند، در کنار هم به زندگی ادامه دادند تا اینکه یک اوکراینی رهبر شوروی شد! نیکیتا خروشچوف در طی یک شبه کودتا، قدرت اول کشور را بعد از استالین به دست گرفت و دبیر کل حزب کمونیست شد. البته که خروشچوف نیز با یک کودتای دیگر کنار رفت اما قبل از کنار رفتنش کریمه را به سرزمین پدری اش، اوکراین، بخشید. همان شبه جزیره ای که پوتین نیم قرن بعد برای محلق کردن آن به روسیه تلاش های زیادی کرد.
کریمه که در زمان خروشچوف بخشی از جمهوری روسیه بود، به اوکراین واگذار شد تا بعد از فروپاشی شوروی، نقطه آغاز مناقشات بین روسیه و اوکراین باشد. وقتی اتحاد شوروی سقوط کرد، شبه جزیره کریمه بعنوان یک جمهوری خودمختار شناخته می شد اما در سال 2014 به انضمام خاک روسیه درآمد. درحالیکه همگان تصور میکردند الحاق کریمه به روسیه پایان ماجرا باشد اما جنگ روسیه با اوکراین که چند روزی است آغاز شده، چهره ای نو از دیکتاتوریِ نوینِ آقای پوتین آشکار کرد. مردی که سخت است حدس بزنیم چه در سرش میگذرد؟ آیا او دنباله روی رهبران سابق شوروی است؟ رهبرانی که بعد از سقوط امپراطوریِ روسیه تزاری، وقتی کشور را تجزیه شده دیدند، سعی کردند مرزهای امپراطوری سابق را احیا کنند. حمله استالین به فنلاند و تصرف کشورهای حوزه بالتیک با همین انگیزه انجام گرفت. چرا که شهرهای مهم روسیه از جمله سنت پطرزبورگ ( در زمان استالین لنین گراد نام داشت) و موسکو بیش از حد به مرزهای شرقی این کشور نزدیک اند و برای اینکه یک حاشیه امن ایجاد شود، بایستی تا میتوان، مرزهای روسیه را از سمت شرق وسعت داد. تنها در این صورت دست قدرت های غربی از قلب روسیه کوتاه می ماند.
امروز که روسیه پوتین از شورویِ استالین کوچک تر است، پوتین نیز ممکن است سعی داشته باشد مرزهای امپراطوری گذشته را احیا کند.آیا پوتین میخواهد یک شوروی جدید بسازد فقط با این تفاوت که بجای حاکمیت حزب کمونیست، دیکتاتوری نوین پوتینی جایگزین آن باشد؟! بسیاری می گویند بعد از اوکراین نوبت به کشورهای دیگر هم می رسد. اوکراین تازه اول راه است. درست همانطور که آدولف هیتلر به تصرف اتریش، چکواسلواکی و لهستان قانع نشد و سراسر اروپا را در آتش جنگ جهانی دوم سوزاند، پوتین هم می خواهد آغازگر یک جنگ جهانی دیگر باشد! شاید این تئوری ها بیش از حد توطئه پردازانه باشند اما نکته روشن این است که ولادیمیر پوتین امروز بیش از هر زمان دیگری توسعه طلبانه تر رفتار می کند؛ صرفا بدلیل اینکه از کشور همجوار احساس خطر می نمایند یک جنگ تمام عیار در قرن بیست و یک به راه انداخته است. انتظار میرود سازوکارهای دموکراسی در روسیه و نهادهای بین المللی در غرب، جلوی این توسعه طلبی را بگیرند تا یک بار دیگر باور کنیم قرن حاضر جایی برای تکرار استالین ها و هیتلرها ندارد
با آرزوی بهترین ها
مسعود فهیمی – اسفند 1400